فصلی از هزار ویک شب قصه ها هر شب قصه ای |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 7:58 :: نويسنده : شهرزاد
گویا تصمیمت را گرفته ای ... در این فصل می خواهی از خودت بگویم ، از تبلور نگاهی که عشق را در تو ... و در نگاه تو به نور بدل کرد. آری ، خوب می دانم دلت همین را می خواهد ، نمی خواهی جای هیچ کس دیگری باشی ، نمی خواهی جای لیلای بیابانهای مجنون باشی و نه دلداده شهریار شبهای بلند .. میخواهی از خودت بنویسم ، از خودت که شبهای پر ستاره را با او می خواهی .. باشد، این بار هم تصمیم با توست ، از تو می نویسم و در پناه شرجی چشمهایت سکوت می کنم تا فصلی دیگر آغاز شود از شناختن تو .. و از رسیدن یا نرسیدن ....... باید تو را در سکوت آغاز کنم تا در فصلی دیگر عبور از جاده های تردید آسانتر شود.... چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 12:11 :: نويسنده : شهرزاد
تصمیم با توست که لیلای دیگری شوی یا دلداده ... ، این فصل را
به خاطر گیسوان سیاه تو می نویسم ، و می خواهم ترس مبهمی
را با تو تجربه کنم .
لیلای قیس باشی یا شهرزاد قصه های بی تکرار ، ..
فرقی نمی کند باید فصلی را باهم آغاز کنیم .
هراس نداشته باش!
فقط گوش کن ! و زنجیرهای زمان را پاره کن ،
شاید دلت میخواهد از بیستون و صدای سنگها برایت مشق عشق کنم ،
از صدای تیشه ی عشقی که سالهاست بیستون را می لرزاند.
این را می گویم که خودت انتخاب کنی من تنها تو را همراهی خواهم کرد
تا صبح ........
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |